خبرگزاری مهر – گروه فرهنگ: سخن از نخستین قبله اسلام است:
ای معجزه قیام قامت، ای قدس
خون نامه ی عشق و استقامت، ای قدس
در راه رهایی تو جان می بازیم
ای قبله دین، سرت سلامت، ای قدس
(رضا اسماعیلی)
از آن روز که صهیونیسم خبیث به جان قدس افتاد، شور و حرارت مردم آزادیخواه جهان و البته مردم مقاوم فلسطین عزیز هم فوران کرد و «انتفاضه سنگ» پا گرفت؛ آنجا که رضا اسماعیلی باز هم اینچنین سروده است:
تو خانه به خانه، با ستم می جنگی
بی عذر و بهانه، با ستم می جنگی
در دست تو سنگ و در گلویت آواز
با سنگ و ترانه، با ستم می جنگی
و البته درباره این مقاومت آهنینِ همراه با سنگهای به ظاهر کوچک، علی فردوسی هم سروده است:
یک اتفاق ساده، مرا بی قرار کرد
باید نشست و یک غزل تازه، کار کرد
در کوچه می گذشتم و پایم به سنگ خورد
سنگی که فکر و ذکر دلم را، دچار کرد
از ذهن من گذشت که با سنگ میشود
آیا چه کارها که در این روزگار کرد
با سنگ می شود جلوی سیل را گرفت
طغیان رودهای روان را، مهار کرد
یا سنگ روی سنگ نهاد و اتاق ساخت
بی سرپناه ها همه را، خانه دار کرد
یا میشود که نام کسی را بر آن نوشت
با ذکر چند فاتحه، سنگ مزار کرد
یا مثل کودکان شد و از روی شیطنت
زد شیشه ای شکست و دوید و فرار کرد
با سنگ مفت میشود اصلا به لطف بخت
گنجشکهای مفت زیادی شکار کرد
یا می شود که سنگ کسی را به سینه زد
جانب از او گرفت و بدان افتخار کرد
یا سنگ روی یخ شد و القصه خویش را
در پیش چشم ناکس و کس، شرمسار کرد
ناگاه بی مقدمه آمد به حرف، سنگ
اینگونه گفت و سخت مرا بیقرار کرد:
تنها به یک جوان فلسطینی ام بده
با من ببین که می شود آنگه چه کار کرد.
همین سنگهای به ظاهر کوچک می توانست با همراهی حُکّام جهان اسلام، قدس را دوباره به دامان اسلام باز گرداند؛ اما خیانتهای روزافزون حُکّام عرب، از حدّ گذشت؛ و شد؛ آنچه نباید می شد:
همه مشکلات فلسطین حل خواهد شد
کافیست ما نباشیم
و شاعران خفقان بگیرند
کافی است چشمها را ببندیم و کشتی کج نگاه کنیم
یا سرگرم انتخاب دختران شایسته سارکوزی شویم
کافیست افغانها
تنها یک زلمای ذلیل زاد داشته باشند
ایرانی ها
یک نوری زاده
تا خلیج فارس، الخلیج شود
کافیست محمد حرب، ترور شود
کافیست یحیی عیاش ها منفجر شوند و
تهران سکوت کند
چه فرق میکند اسماعیل هنیه باشد یا محمود عباس؟
خالد مشعل باشد یا سلام فیاض؟
۳۶ کیلومتر نوار غزه باشد یا یک آپارتمان ۳۶ متری؟
با پرچم سفید؟
نگاه کن و لذت ببر
از خادم الحرمینی که العربی می رقصد
از پادشاه کوچک امانی
که با فرشت ههای یهودی تزویج شد
نگاه کن که پادشاه رشید ترابلس
چگونه یک روبات شد
نه، از میان این همه اعراب
کسی کاری نمیکند
رجالشان دست بوس "رایس" اند
نساءشان دست بوس بوش
مگر بازِ شکاری ولیعهد دوبی
کاری کند
و دست بوش را گاز بگیرد
به اشتباه
(علیرضا قزوه)
و البته ایران عزیز از آغاز پیروزی انقلاب اسلامی خود، با فلسطین مظلوم همراه شد تا همین امروز و شاعران جهان اسلام گرد هم آیند و در شب شعر فلسطین، با عنوان «همه برای فلسطین» (مَعًا لِدَعمِ فلسطین)، از قدس بسرایند؛ شاعرانی که از عشق شعله ورند؛ آرایه ها را به بند مضامین می کشند و با لهجه شعر چنین می سرایند:
این گونه ها که ماتم دیرین کشیده اند
سرخ از شراره های کدامین کشیده اند؟
این کودکان که گشته زمستان نصیبشان
قد در بهار خاک فلسطین کشیده اند
در دفتر سپیده خطِ خون نوشته اند
خط بر سیاه مشق دروغین کشیده اند
فرعونهای شومِ پیمبر نقاب را
از تختهای شب زده پایین کشیده اند
با سنگهای خویش، ابابیلهای شهر
از زیر پای ابرهه ها زین کشیده اند
تا این درخت کهنه ی زیتون ثمر دهد
دور تمام باغچه پرچین کشیده اند
این شاعران کوچک از عشق شعله ور
آرایه را به بند مضامین کشیده اند
(سید محمدمهدی شفیعی)
باید سخن از حقیقت دین گفتن
از حرمت قبله ی نخستین گفتن
امروز برای شاعران تکلیف است
با لهجه ی شعر، از فلسطین گفتن
(رضا اسماعیلی)
متأسفانه در سالهای گذشته و بلکه امروز، مذاکرات خائنانه برخی سران معلوم الحال، هر از گاهی از سر گرفته می شود و تیری دیگری بر قلب قدس مظلوم می نشاند:
باز هم در همایشی چرکین، روی زخم شما مذاکره شد
پشت درهای بسته ی تزویر عشق از شش جهت محاصره شد
ابرها راه را نشان دادند؛ اشکها رد شدند از اتمسفر
تا که عکس چهار طفل شهید به تمام جهان مخابره شد
خاتم اندر مدینه آه کشید؛ اشک یعقوب بُرد کنعان را
دل موسی گرفت در سینا؛ روح عیسی حزین به ناصره شد
نامبارک سگِ معاویه است؛ جای فرعون قعرِ هاویه است
در رفح نای عشق را بستند؛ غزّه باری شهیدِ قاهره شد
نقشه کُفر بر ملا شده است؛ غزّه امروز کربلا شده است
در هوا هُرمِ روزِ عاشوراست؛ زنده آن شور و خون و خاطره شد
تا در این خاک بذر زیتون هست؛ دیر یاسین و بیت حانون هست
هست؛ تا در رگ زمین خون هست؛ ریشه اش خاک اگر مصادره شد
سامری بمب فسفری دارد؛ از فلسطین دلِ پُری دارد
گاو او سر به آخوری دارد؛ رامِ آن ماده گرگِ ساحره شد
آی غزّه! بیا و با ما باش؛ بیخیالِ عرب جماعت شو
سیمِ ما وصل شد، ببخش اگر؛ که زبان دلم محاوره شد
(عباس احمدی)
اینگونه است که ضرورت بیدار شدن جهان اسلام از این خواب، بیش از پیش خودنمایی می کند:
پیغمبرانِ فصِّ سلیمانیِ فرنگ
آموزه ی هزاره تان جنگ بود و جنگ
انجیلیانِ رومیِ تلمود در بغل
بر خوانِ شامِ آخرتان خمر و خون و بنگ
از وادیِ کدام شبِ کفر میرسید؟
با صد کرور لوحه ی مغلوطتان به چنگ
از دورِ بعد رستمِ ما نیز می رسد
هرکولهای کوکی! هان، اندکی درنگ
نخجیرگاهِ شرقیِ تان گور می شود
فرعونهای فربه! تیمورهای لنگ!
این دیو را به کشتنِ ما گرم کرده اند
ما بندگانِ منگِ خدایانِ هفت رنگ
خوابیم و پنجه بر رخِ مهتاب می کشد
گیرم عبث، به ناخنِ پولاد این پلنگ
پیران مان نشسته به امید و کودکان
در جنگِ نابرابر آیینه اند و سنگ
کو کاوهای که بیرقِ توفان عَلَم کند
اسکندرانه در شبِ ضحّاکیِ فرنگ؟
شاعر لمیده است و غزل ساز میکند
در وصف خطّ و خالِ ظریفانِ شوخ و شنگ
کار از قلم نمی رود؛ آری، نمی رود
حالی تو غیرتی کن، معشوق من، تفنگ
(امید مهدی نژاد)
این بیدار شدن از خواب البته سبب خواهد شد تا همگان، غزه و فلسطین امروز را کربلایی دیگر ببینند و نوای ماندگار «کلّ یوم عاشورا» و «کلّ ارض کربلا»، باز هم طنین انداز شود:
یک گوشه میان اشکها، مادرها
یک گوشه، وداع دختران با سرها
ای غزه تکان مخور که در آغوشت
خواب اند تمامی علی اصغرها
هر چند به جای آب، آتش بدهید
هرگز نتوانید به بادش بدهید
در خاک، هزار لاله دارد غزه
چشمش نزنید! و "إن یکاد"ش بدهید
(عارفه دهقانی)
جز ماه حسین در جهان ماهی نیست
در سینه به جز خروشی و آهی نیست
دنبال حسین خود اگر آمده ای
جز جاده "غزه – کربلا" راهی نیست
ای تشنه کربلا بیا تا برویم
ای عاشق نینوا بیا تا برویم
امروز فرات خون به پا شد برخیز
تا غزه بیا ... بیا ... بیا تا برویم
(مجید اسماعیل زاده)
و پایان بخش این گفتار هم، شعر حاج رضا فلاح است که امید به آزادی فلسطین را در دلها زنده نگه می دارد:
شود محو از جهان بیداد یک روز
شود نابود استبداد یک روز
به امدادِ «امیدِ خلق عالَم»
فلسطین می شود آزاد یک روز
نظر شما